حسین کیهانی قهرمان دوی سه هزارمتر بامانع بازیهای آسیایی ۲۰۱۸ اکنون درصدد کسب سکوهای جهان و المپیک است و امیدوار است مسئولان ورزش کشور امکانات حداقلی را برای ورزشکاران فراهم کنند.
به گزارش ایسنا، حسین کیهانی دونده استقامتی ایران توانست اولین نشان طلای ماده سه هزارمتر با مانع تاریخ ورزش ایران در بازیهای آسیایی را برگردن آویزد. او در جاکارتا رکورد ۸.۲۲.۷۹ را به ثبت رساند و توانست سه ثانیه و ۱۰ صدم ثانیه رکورد بازیهای آسیایی را ارتقا دهد. این دونده ۲۸ ساله کرمانشاهی حالا و بعد از کسب عنوان قهرمانی دوی سه هزارمتر بامانع آسیا درصدد کسب مقام در مسابقات جهانی و المپیک است و برای رسیدن به این عناوین تاریخی هم برنامه دارد.
حسین کیهانی هرچند روزی از سر مسئولیت پذیری در یک مسابقه استعدادیابی شرکت کرد، اما بعد از آن شیفته رشتهاش شد و در ۱۱ سالی که افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را دارد، به افتخارات زیادی رسیده است. مدال طلای قهرمانی آسیا هندوستان و مدال طلای رقابتهای دوومیدانی داخل سالن آسیا تهران، شکستن رکورد ملی ایران در دوی سه هزار متر بامانع در رقابت های قهرمانی جهان ۲۰۱۷ گوشهای از موفقیتهای اوست.
پشت افتخارات حسین کیهانی سختیهای زیادی وجود دارد. او جزو آن دسته از ورزشکارانی است که نه لای پر قو بلکه با دستانی پینه بسته از کارگری به این افتخارات مهم رسیده است. کیهانی بعد از شگفتی سازی و رکوردشکنی در بازیهای آسیایی ۲۰۱۸ اندونزی با حضور در ایسنا از نحوه شروع دویدنش و سختی ها و مشکلات خود در مسیر کسب افتخاراتش سخن گفت که در ادامه میخوانید.
*میدانستم مدال میگیرم اما رنگ مدال برایم نامعلوم بود
بازیهای آسیایی برای هر ورزشکاری رویداد بزرگی است و همه تلاشم کسب مدال در این رویداد بود. با توجه به نتایج خوبی که سال گذشته در چند مسابقه مهم مثل قهرمانی آسیا، قهرمانی داخل سالن آسیا، قهرمانی جهان، بازیهای داخل سالن آسیا، لیگ داخلی و… گرفته بودم به کسب مدال در بازی های آسیایی امیدوار بودم. به اعتماد به نفس لازم رسیده بودم و انگیزه کافی هم داشتم. مطمئن بودم در جاکارتا به مدال خواهم رسید اما حقیقتا رنگ مدال برایم نامعلوم بود، چون رقیبانم رکوردهای خوبی داشتند. مخصوصا حریفان آفریقایی که برای قطر و بحرین مسابقه میدادند. آنها رکوردهای ۸.۱۵، ۸.۲۲، ۸.۲۳ را دویده بودند. در این شرایط پیش بینی رنگ مدال برایم سخت بود.
* نمودار رکوردهای من از ابتدای فصل صعودی بود
رکورد شخصی من قبل بازیها به هشت دقیقه و چهل ثانیه رسید. نمودار رکوردهای من از ابتدای سال صعودی و رو به بهبود بود. در ابتدای فصل فروردین ماه در مسابقات عراق رکورد ۹.۰۶، اردیبهشت ماه در مسابقههای لیگ تهران رکورد ۹.۰۴، در ماه خرداد در رقابتهای قهرمانی کشور مشهد رکورد ۸.۵۲ و در تیرماه در بلاروس رکورد ۸.۴۰ را زدم. رفته رفته رکورد خود را بهبود دادم و در نهایت در بازیهای آسیایی جاکارتا در مردادماه رکورد ۸.۲۲ را زدم و به نتیجه رسیدم.
با افتخار میگویم زمانی که قهرمان جوانان ایران بودم ۲ روز دور میدان کارگری میکردم و سه روز تمرین دو. خیلی وقتها پیش آمده که پول توجیبی هم نداشتم اما مطمئن بودم که به هدفم میرسم و تحمل میکردم. حتی کفشهای خود را دست دومیها میگرفتم. کنار جاده باید ساعت ها منتظر میماندم تا یک پیکان قراضه سوارم میکرد. تازه به من میگفت این همه میدوی چرا ماشین نداری؟
*لازم نبود پیش از جاکارتا به پیک بدنی برسیم
مربی ام سجاد مرادی برنامه را به گونهای چیده بود که بدن ما در بازیهای آسیایی به پیک خود برسد. او به فدراسیون هم اعلام کرده بود که جای نگرانی وجود ندارد، چون لازم نیست قبل از بازیهای آسیایی رکورد نهایی زده شود. سجاد مرادی میگوید لازم نیست ورزشکار یکی دو ماه قبل از یک تورنمنت مهم به پیک برسد. البته فدراسیون همیشه از ما میخواست که رکورد بزنیم و همیشه میگفت که کی میخواهید به رکورد لازم برسید. با این وجود من توانستم در بلاروس رکورد تعیین شده از سوی فدراسیون برای ورودی بازیهای آسیایی را بزنم، اما بدنم در جاکارتا به پیک لازم رسید.
* در خفا تمرین کردیم و خواستیم با مدال خود را ثابت کنیم
زیاد اهل تبلیغات نیستم. در تیمی سه نفره تمرین کردیم و حتی نخواستیم رکوردهای خود را اعلام کنیم. همه چیز بین من، امیر مرادی و سجاد مرادی میماند. رکوردگیریهای خوبی داشتیم اما هیچ وقت آن را اعلام نکردیم. نمیخواستیم قولی برای مدال بدهیم چون اگر قولی میدادیم انتظارها بالا میرفت. مسابقه بود و اتفاق! معلوم نبود در روز مسابقه چه پیش خواهد آمد. ممکن بود در روز مسابقه آسیب ببینیم که اگر قولی می دادیم یا تبلیغاتی داشتیم، آن موقع تازه انتقادها آغاز میشد. در خفا تمرین کردیم و گفتیم با مدال همه چیز را نشان دهیم.
* مشق سجاد را دیکته کردم/ میتوانستم سریعتر هم بدوم، اما نخواستم ریسک کنم
قبل از مسابقه سجاد مرادی همه شرایط را برای ما پیشبینی کرده بود که اگر دو خوابید، تند شد، یا متوسط بود چه تاکتیک متفاوتی را به کار ببریم و من هم فقط دیکته کردم. دو تند شد و من هم آماده هر شرایطی بودم. سجاد به من گفته بود که فقط در طول مسیر انرژی ذخیره کن. در دور آخر فقط فکر کن که ۴۰۰ متر مانده، همین هم شد. جملهای که سجاد قبل از مسابقه به ما میگفت این بود که (درست است که حریفانت رکوردهای خوبی دارند اما دلیل نمیشود که در روز مسابقه هم همان رکورد را تکرار کنند، اگر تو رکورد ۸.۲۲ را بزنی کار بزرگی است، حریفانت اگر نتوانند رکورد قبل خود را بزنند تو از آنها پیشی میگیری و به مدال میرسی). من چون در دوی ۸۰۰ متر کنار امیر مرادی تمرین میکردم سرعتم خوب شده بود. من شاید میتوانستم سریعتر هم بدوم. ولی نخواستم ریسک کنم. چون در بازیهایی مثل جهانی، آسیایی و المپیک رنگ مدال خیلی مهمتر از رکوردشکنی است. البته حواسم به رکوردم هم نبود. اگر می دانستم ۸.۲۲ دویدهام سریعتر میرفتم تا زیر ۸.۲۰ رکورد بزنم. ولی خدا را شکر توانستم با همان شرایط ۳ ثانیه هم رکورد بازیهای آسیایی را که پیش از این به نام ورزشکار کنیاییالاصل بحرینی بود بشکنم. آن دوشنبه، روز من بود که آنقدر راحت دویدم و رکورد خوبی زدم و مدال گرفتم.
* رکورد بازیها را زدم و نمیتوانند بگویند مدالم شانسی است
خدا را شکر با رکورد خوبی به مدال رسیدم. اگر مثلا دو میخوابید و با رکورد ۸.۴۰ طلا میگرفتم خیلیها میگفتند دو خوابیده و مدال شانسی است، اما رکورد ۸.۲۲ جای هیچ بحثی را نگذاشته است. چون هستند کسانی در دوومیدانی که میگویند سرعتم خوب بوده که مدال گرفتهام و شانسی بوده است. قبل از بازیهای آسیایی حرفهایی زده میشد که هنوز برخی از آن پیامها را دارم. برخی میگفتند که چون من فامیل مجید کیهانی هستم یا چون شاگرد سجاد مرادیام، مرا به مسابقهها میبرند. اما خب فقط ۴ نفر از ملی پوشان ورودی بازیها را گرفته بودند که من جزو آنها بودم و جای بحثی نبود. من رکورد لازم را زدم و به بازیها رسیدم و ربطی به رییس فدراسیون یا مربیام نداشت. برخی به خاطر تخریب روانی این حرفها را میزدند اما ورزشکار حرفهای نباید به این حرفها اهمیت دهد و باید با مدال جواب این افراد را داد.
* حریفان از قهرمانیام متعجب شدند
در مسابقههای قهرمانی آسیا با اکثر حریفانم به جز ۲ ورزشکار بحرینی مسابقه داده بودم. همچنین در مسابقههای دوومیدانی قهرمانی داخل سالن، بازیهای آسیایی داخل سالن ترکمنستان و قهرمانی جهان نیز با آن حریفان مسابقه داده بودم. حریفانم بعد از قهرمانی خیلی تعجب کرده بودند. حتی مربی ورزشکار بحرینی که آفریقایی هم بود پیشم آمد و به من گفت میتوانستی امروز زیر ۸.۱۰ که رکورد جهانی و المپیک است بدوی. خیلی راحت دویدی و سر ورزشکارهای ما را بریدی. من هم فقط خندیدم.
* رییس فدراسیون داد میزد مرا روسفید کردی
من بعد از مسابقه سه هزار متر بامانع بازی های آسیایی هیچ مسئول ورزشی را ندیدم. شاید هم بودند و من آنها را ندیدم. اما رییس فدراسیون دوومیدانی هنگام مسابقه بود. مجید کیهانی خیلی خوشحالی کرد و کلی داد زد که مرا روسفید کردی چون متاسفانه بچهها نتیجه نگرفته بودند.
* خوشحالی بعد قهرمانی ناخودآگاه بود
حرکاتی که به عنوان خوشحالی در ۱۰۰ متر پایانی مسابقه انجام دادم ناخودآگاه بود. البته تصویرسازی خیلی تاثیر دارد و من همیشه قهرمانی را تصویرسازی می کنم. من حتی پرچم دست گرفتن بعد از قهرمانی یا همان دستی که به نشانه احترام به مردم عزیز و باتعصب ایران در کنار سرم بالا میآورم را تصویرسازی میکنم. اما خوشحالی و راحتی که در ثانیههای پایانی این مسابقه داشتم ناخوداگاه بود.
* در ۱۰۰ متر آخر همه سختیهایی که کشیده بودم از ذهنم گذشت
در ۱۰۰ متر آخر همه سختیهایی که کشیده بودم در کمتر از هزارم ثانیه از ذهنم گذشت. در ۱۱ سال که در دوومیدانی بودم به اندازه کافی سختی کشیده بودم. از یک سال قبل از بازیهای آسیایی فشار زیادی را تحمل کردم. ۶ ماه آخر را در چهارمحال و بختیاری تمرین کردیم و من ۶ ماه است که پدر و مادرم را ندیدهام. با وجودی که در یک کشور بودیم و فقط ۴-۵ ساعت فاصله داشتیم اما به خاطر تمرینها از خانواده دور ماندم. همسرم را هم گاهی در تهران میدیدم. در ۱۰۰ متر آخر تمام سختیها، دوریها در هزارم ثانیه به ذهنم آمد. من اتفاقی جذب دوومیدانی شدم اما برای رسیدن به قهرمانی سختی های زیادی کشیدم.
در ۱۰۰ متر آخر مسابقه همه سختیهایی که کشیده بودم در کمتر از هزارم ثانیه از ذهنم گذشت. در ۱۱ سال که در دوومیدانی بودم به اندازه کافی سختی کشیده بودم.
* در روستا زندگی میکردیم و برای دبیرستان به شهر رفتم
برای خیلیها جالب است که چطوری دوومیدانی را آغاز کردم. ما در روستای “کوچکینه” زندگی میکردیم. تا مقطع راهنمایی هم در روستا درس خواندم. برای مقطع دبیرستان باید به شهر سُنقرکلیایی میرفتم. من و برادرم باید شنبه تا پنجشنبه را در شهر به مدرسه میرفتیم و آخر هفته به روستا برمیگشتیم. اولین بار بود که یک هفته از خانه دور میماندم. آن یک هفته خیلی سخت بود و دلتنگ خانواده شده بودم. لحظهشماری میکردم که پنجشنبه شود و به روستا برگردم.
* مسابقهای در سنقر خیلی اتفاقی مرا به دوومیدانی آورد
پنجشنبه که شد گویا در سطح شهرستان سُنقرکلیایی مسابقه دو برپا شده بود. یکی از همروستاییهایم برایم شماره مسابقه گرفته بود که من بِدوم. من به او گفتم آنقدر از ما قویتر هست که ما به آنها نخواهیم رسید. از سر دلتنگی می خواستم زودتر به خانه برگردم و قصد شرکت در مسابقه را هم نداشتم. آن روز به خاطر مسابقه ۲ زنگ آخر مدرسه را تعطیل کردند تا کسانی که ثبت نام کردهاند، مسابقه دهند. من برای مسابقه نرفتم و به خانه مادربزرگم رفتم تا با برادرم به روستا برگردیم. برادرم ۴ سال از من کوچکتر است و پدرم او را به من سپرده بود. قرار ما هر هفته خانه مادربزرگم بود که با رضا برادرم به روستا برگردیم. من که به خانه مادربزرگم رسیدم دیدم رضا وسایلش را گذاشته و به مسابقه دو رفته است. من هم مجبور شدم که به مسابقه بروم تا مراقب رضا باشم.
* کفش نداشتم و از دوستم قرض گرفتم
حتی کفش مناسب دو نداشتم. در مسیر که میرفتم کفشهایم را از بهترین دوستم قرض گرفتم (خدا او را بیامرزد اکنون او فوت شده است). مسافت مسابقه ۵ کیلومتر و نیم و خط پایان آن در سنقرکلیایی بود. در خط استارت که قرار گرفتیم، همه حواسم به برادرم بود. او مقطع راهنمایی بود و ما دبیرستانی. میترسیدم به این سبب که مبتدی هستیم برخورد رخ دهد و او آسیب ببیند. ۲۰۰- ۳۰۰ متر اول همه حواسم به رضا بود و دست در دست هم میدویدیم. وقتی فضا کمی باز شد و جلو افتادیم به او گفتم خودش بیاید و من دستش را رها کردم.
* همه دوندهها را پشت سر گذاشتم/ فکر میکردم به من دلخوشی میدهند
همه شرکت کنندگان را پشت سر گذاشتم و به عنوان نفر اول به خط پایان رسیدم. ابتدا فکر میکردم همه به من دلخوشی میدهند(باخنده) اما دیدم که من با فاصله یک کیلومتر نسبت به دیگر دونده ها به ته خط رسیدهام. آنقدر خوب دویده بودم که خیلیها میگفتند حسین خودش را جایی پنهان کرده بود و در میانه راه به مسیر مسابقه آمده است (با خنده)! مسابقه که تمام شد زندگی من در فصل جدیدی آغاز شد.
اولین بار در مسابقات استانی اول و در کشوری دوم شدم
مربی زبان ادبیاتم شد اولین مربی من در دو. از شنبه تمرین کردیم تا در سطح استان مسابقه دهم. در اولین مسابقه استانی در کرمانشاه هم اول شدم. بعد از آن در مسابقه کشوری هم شرکت کردم و در اولین حضور با رکورد خوبی به جایگاه دومی رسیدم و رکورد ۹.۱۱ دقیقه را در دوی سه هزار متر آزاد ثبت کردم. بعد از آن هم خدا را شکر به اردوی تیم ملی رفتم و ۱۱ سال است که پیراهن تیم ملی را برتن دارم.
* سختی کشیدم تا به روی سکو رفتم
رفتن از شهر به روستا خیلی سخت بود. باید مدت ها لب جاده می ماندیم تا یک ماشین بیاید و ما را به روستا ببرد. بعد از اینکه دو را هم شروع کردم مجبور بودم تابستانها هم برای تمرین، این مسیر را طی کنم. خیلی اذیت میشدم. البته اکنون هم هنوز شرایط همین است. باید ساعتها سر جاده بایستیم تا ماشین بیاید و ما را ۱۵-۱۶ کیلومتر تا روستا ببرد. حتی تا یک سال پیش، پیست تارتان نداشتیم و من مجبور بودم هر هفته ۲-۳ جلسه برای تمرین به کرمانشاه بروم. از “کوچکینه” تا “سنقر” و از آنجا تا کرمانشاه را باید طی می کردم. از سنقر تا کرمانشاه تقریبا یک ساعت راه است. در هر هفته چند روزی را ۴ -۵ ساعت زمان میگذاشتم تا به کرمانشاه بروم. من این سختیها را پشت سر گذاشتهام تا روی سکو بایستم.
* ۲ روز کارگری میکردم، سه روز تمرین/ کفش دسته دوم میگرفتم
من از کارگری شروع کردم. روز اول شاید اصلا پدرم راضی نبود که مسابقه دهم. با افتخار میگویم زمانی که قهرمان جوانان ایران بودم ۲ روز دور میدان کارگری میکردم و سه روز تمرین دو. خیلی وقتها پیش آمده که پول توجیبی هم نداشتم اما مطمئن بودم که به هدفم میرسم و تحمل میکردم. حتی کفشهای خود را از دست دومیها میگرفتم. کنار جاده باید ساعت ها منتظر میماندم تا یک پیکان قراضه سوارم میکرد. تازه به من میگفت این همه میدوی چرا ماشین نداری؟
این سختیها را پشت سر گذاشتم تا امروز روی سکو بایستم. باید اینها را گفت تا مردم فقط روی سکو رفتن ما را نبینند. خیلیها فقط همان سکو رفتن، سفرهای خارجی، سکه گرفتنها را می بینند. ولی سختیهایی که من کشیدهام را نمیبینند. ورزش انفرادی در کشور ما زیاد دیده نمیشود. بودند کسانی که توی دل مرا خالی کنند. میگفتند خودت را سرکار گذاشتهای، وقتی به تو توجهی نمی کنند چرا رها نمیکنی؟ بارها شده که نشستهایم و کسی من را نمیشناسد وقتی میفهمند حسین کیهانی هستم میگویند ما هم زمانی دوومیدانی کار میکردیم اگر ادامه میدادیم ما هم به جایی میرسیدیم. ولی با این حرفها کنار آمدم و برای هدف خود جنگیدم. میدانستم که روزی رکورد ایران را میزنم، میدانستم به مدال آسیایی میرسم. باید سختیها را پشت سر گذاشت تا به مدال رسید.
* خدا سجاد مرادی را سر راهم گذاشت
اوایل هیچ هدایت کنندهای نداشتم تا خدا سجاد مرادی را سر راه من گذاشت. سجاد مرادی مربی بزرگی است و عنوانهای زیادی دارد. ۲ طلای بازیهای آسیایی گوانگجو را در کارنامه دارد (نقره او در ۱۵۰۰ متر بازیهای آسیایی به دلیل دوپینگ نفر اول تبدیل به طلا شد). سجاد استعداد عجیبی دارد، کولهباری از تجربه است. سجاد در این رشته علم و دانش خوبی دارد. دو سال و نیم است که با سجاد مرادی تمرین میکنم. در این مدت اندازه یک عمر قهرمانی گرفتم. به تمام چیزهایی که در ورزش میخواستم رسیدم. حالا من و سجاد برنامههای بلندمدتی برای رقابتهای جهان و المپیک داریم.
سجاد مربیان الجزایری، آفریقایی و اروپایی خوبی داشت. او مدتی در الجزایر تمرین میکرد اما به این دلیل که دوری از خانواده برایش سخت بود تحمل نکرد و برگشت. مربی الجزایریاش به او گفته بود که تو اینجا بمان و تمرین کن و من روی کاغذ به تو امضا میدهم که تو را به مدال المپیک برسانم اما سجاد به خاطر دلتنگی برگشت. به خاطر بیخوابیها و حاشیههایی که پیش آمد دستش از مدال المپیک کوتاه ماند. اکنون هم در صفحات اجتماعی با پستهایی که میگذارد متوجه میشویم که خودخوری دارد، چون میدانست که مدال المپیک را می تواند بگیرد.
* بخش بزرگی از ورزش حرفهای روانی است/ سجاد کاری کرده که برای مسابقه لحظه شماری کنم
خیلی از مربیان یا ورزشکاران هستند که استعداد خوبی دارند، بهترین تمرینها را داشته و حسابی آمادهاند، اما در دو روز آخر مسابقه جوری بهم میریزند که مسابقه را خراب میکنند و زحمات یکی دو سال قبل خود را به باد میدهند. اما سجاد کاری کرده است که برای آغاز مسابقه لحظهشماری میکنم تا به مدال برسم. ما این را از خودش یاد گرفتیم. یک بار در تهران تا ساعت ۵ خواب بود و یکهو بیدار شد. لباس پوشید و در ورزشگاه شیرودی رکورد ۱.۴۵ را زد. او اعجوبه بود و ما این چیزها را از او یاد گرفتهایم. ورزش حرفهای جدا از تغذیه و تمرین، آمادگی روانی میخواهد. من به این نتیجه رسیدهام که ۷۰ تا ۸۰ درصد ورزش قهرمانی بعد روانی است. خیلیها شاید با این نظر موافق یا مخالف باشند اما نظر من این است که بیشترین درصد ورزش حرفهای روانی است. اگر روان آماده نباشد ورزشکار با بهترین تمرین و تغذیه سر مسابقه به خاطر یک اشتباه مدال را از دست خواهد داد. باید ورزشکار از لحاظ روانی هم آماده باشد تا بتواند رکورد خوب خود را تکرار کند. افتخار میکنم که از لحاظ روانی به سجاد شباهت دارم.
سجاد مرادی که ورزش را کنار گذاشت، برای امیر هم آسیب دیدگی پیش آمد. او یکی دو سال آسیب دیدگی داشت و از مسابقه دور بود. امیر مقداری از حیث روانی بهم ریخته و اعتماد به نفسش پایین آمده بود. اما در این مدت کلی با او صحبت کردیم. امیر وسواس تمرین، کفش، لباس، روز مسابقه را گرفته بود اما ما به او کمک کردیم و این مشکلات از او دور شد. امیر هم خیلی خوب دوید. در دوی ۸۰۰ متر هم میتوانست مدال بگیرد، اما دو ورزشکار هندی راه او را بستند. امیر به خاطر ۱۵ صدم ثانیه مدال را از دست داد. این ۱۵ صدم در ۸۰۰ متر چیزی نیست اما راه او را بستند و کمی دور شد و نتوانست خود را برساند، اما رکورد خوبی زد با این رکورد خوب اعتماد به نفسش بالا رفت و در دوی ۱۵۰۰ متر خود را پیدا کرد و مدال گرفت.
* هزینهای روی دست فدراسیون نگذاشتیم/ پول غذا تنها خرج اردوهای ما بود
احسان حدادی ورزشکار بزرگی است و حقش است که به او برسند. او پرافتخارترین ورزشکار دوومیدانی در بازیهای آسیایی است حقش است به او رسیدگی کنند. اما حق ما هم هست. ما با کمترین هزینه تمرین کردیم خندهدار است که هزینه اردوهای خود را با ورزشکارهایی که در اردوهای خارجی تمرین کردند مقایسه کنیم. ما سه نفر بودیم یک مربی دو ورزشکار، ۲ مدال هم گرفتیم. اگر سجاد هم میدوید مدال میگرفت و میشد سه مدال (با خنده). درخواستهایی که در طول تمرین از فدراسیون داشتیم انجام شده اما ما هزینهای روی دست فدراسیون نگذاشتیم. ما تنها یک هزینه غذا را از فدراسیون میگرفتیم. خوابگاهها که در هر استانی رفتیم رایگان بود. اداره کل استانها سوئیت یا اتاق را رایگان به ما اختصاص میدادند. هزینه غذا در ایران ارزان است. معده ما دوندهها که کوچک است، من و امیر یک غذا برای هر دو نفر میگرفتیم. در یک ماه حداقل نفری یک میلیون تومان هزینه غذای ما می شد که کمترین هزینه است. انتظار ما از فدراسیون زیاد نبود. انتظاری بوده که اگر انجام نمیدادند خندهدار میشد. حداقل انتظارها بود. البته فدراسیون هم گفته بود که اگر اردوی خارجی مثلا آفریقا میخواهید تدارک ببینیم، اما سجاد مرادی معتقد بود که وقتی خودمان شهرهای خوبی که ارتفاع ۲۳۰۰، ۲۲۰۰ متری برای اردو داریم چرا در آفریقا پول هزینه کنیم. مرادی می گوید که شهرهای خوبی در ایران هست و نیازی نیست که پول بیتالمال را در کشورهای خارجی با فرهنگهای مختلف هزینه کنیم.
* درخواست دارم که برای مسابقات جهانی و المپیک شرایط فراهم باشد
من درخواست دارم که از حالا به بعد به ما بیشتر رسیدگی شود. رکورد من اکنون بین ۶ نفر برتر جهان است و این رکورد گویای همه چیز است. تا قبل ثبت این رکورد هم، حرفی نزدم که اگر کسی خواند نخندد. دوست نداشتم واکنشهای اینچنینی را ببینیم. اما اکنون میخواهم که مسئولان همین توقعات کمی را که ما داریم برطرف کنند. باید برای مسابقههای جهانی و المپیک شرایط فراهم باشد تا به نتیجه خوب برسیم. مسابقههای جهانی سال آینده است و من با این رکورد در بازیهای آسیایی ورودی آن را کسب کردم. برای مسابقههای جهانی و المپیک واقعا به برنامه و اردوی خاصی نیاز است. همه برنامهها و شرایط به تصمیم سجاد مرادی بستگی دارد و من امیدوارم که مسئولان کم نگذارند. تاکنون که هزینه زیادی نداشتیم و فکر نکنم بعد از این هم هزینه زیادی برای ما احتیاج باشد. ما خودمان را ثابت کردیم. خود کیهانی هم از نزدیک مسابقه را دید که در چه شرایطی و با چه رکوردی مدال گرفتیم.
* اینچئون را به خاطر شکستن ساق پا از دست دادم/ مسئولان فدراسیون وقت خوشحال شدند
بیشتر گلایههایم از فدراسیون قبلی بود. فدراسیون قبل واقعا دوومیدانی را نابود کرد. ۴ سال عمر طلایی ما در فدراسیون قبل نابود شد. ۴ سال برای عمر یک ورزشکار زیاد است. شاید برای یک فرد معمولی که ۷۰ تا ۱۰۰ سال عمر میکند ۴ سال به چشم نیاید ولی برای عمر ورزشکار حرفهای که ۱۰ تا ۱۵ سال است زیاد است. آن موقع گلهمند بودیم ولی کاری نمیشد کرد. اکنون میدانم که آنها خیلی پشیمان هستند و فهمیدهاند که خودشان بیشتر ضرر کردهاند.
در آن سالها هم، من رکوردهای خوبی زدم. من قبل بازیهای آسیایی اینچئون رکورد ۸.۴۳ را زده بودم که با این رکورد در بازی ها مدال برنز کسب شد. اما مسئولان وقت فدراسیون دوومیدانی هر کاری کردند که من به اینچئون اعزام نشوم. بهانه و فشار آوردند که باید رکورد بهتری بزنم (در صورتی که رکوردی که گذاشته بودند ۸.۵۰ بود) تا عازم بازیها شوم. آنقدر بهانه آوردند که باید رکورد بزنیم که ساق پای من شکست. ۲ هفته مانده به بازیهای آسیایی اینچئون ساق پایم شکست، آنها خوشحال شدند. دنبال بهانه بودند. البته مهم نیست و دیگر از گذشته حرف نزنیم بهتر است. همین که خودشان پشیمان هستند و من هم این را میدانم کافی است.
* ژنتیک ایرانی ها برای دوی سه هزار متر بامانع مناسب است/ استعدادیابی در حد شعار است
ما در ۳ هزار متر بامانع خوب هستیم، این ماده با دوی ۵ و ۱۰ هزار متر متفاوت است. دوی ۳ هزار متربامانع جدا از بقیه مادهها است. تکنیک متفاوتی هم می خواهد. خدا را شکر ما در این ماده قوی هستیم و میتوانیم امیدوار باشیم. به نظرم ژنتیک ما ایرانیها برای این رشته مناسب است. استعدادهای خوبی در این رشته در ایران پیدا میشود. الجزایریها در این ماده جزو مدعیها هستند و ژنتیک ما به الجزایریها شبیه است. باید در این رشته استعدادیابی شود ولی به نظرم استعدادیابی در حد شعار است. من هم اگر استعدادیابی نمیشدم شاید هیچ وقت به این رشته نمیرسیدم و استعدادم را نمیشناختم. اگر برادرم آن روز به مسابقه نمیرفت من هم امروز اینجا نبودم. مسابقههای استعدادیابی مخصوصا در شهرهای کوچک و با جمعیت کم، هزینهای هم ندارد. مسئولان ورزشی، استاندارها، شهرداریهای هر شهر میتوانند با هزینه کم مالی یک مسابقه برگزار کنند. آنها با جوایز خیلی کم میتوانند استعدادیابی کنند و چندین ورزشکار خوب و قهرمان را پیدا کنند. من هم هدف و نیتم این است که در شهرهای نزدیک به خودم این مسابقهها را برپا کنم.
فشار تمرینهای دوومیدانی خیلی زیاد است، با همه ارزشی که برای همه ورزشها قائل هستم اما نمیشود هیچ کدام را با دوومیدانی مقایسه کرد. اما تمرین و مسابقه در ماده دوی سه هزارمتر بامانع مرگبار است. هر بار که چاله آب را رد میکنی از ۱۰۰ درصد توانت کم میشود و در هر دور توانت کمتر میشود. در هفت هشت دوری که میدوی انرژی کمتر میشود. از تلویزیون یا از فاصله دور نمیتوان چاله آب و سختی پریدن از آن را تصور کرد. باید از نزدیک سختی آن و ارتفاع آن را لمس کرد.
* خانه و ماشین ندارم/ برای ۱۶۰ سکه پاداش جنگیدم
اولین جایزهای که در دوومیدانی گرفتم همان مسابقه اولی بود که در سنقر کلیایی شرکت کردم جایزه آن هم گرمکن شلوار سبز بود. ۱۱ سال است در این رشته پیراهن تیم ملی را میپوشم اما نه ماشین دارم و نه خانه. بالاخره اینها نیاز همه آدم ها است و می خواهم این ها فراهم شود. متاسفانه ما در ایران برعکس تمام کشورها هستیم. در سایر کشورها یک ورزشکاری که استعدادیابی میشود و به تیم ملی میآید، اول برای او خانه و وسایل فراهم می کنند تا دغدغه اینچنینی نداشته باشند، آنها میجنگند تا فقط به افتخار مدال برسند. ولی متاسفانه در ایران اول برای کسب مدال میجنگیم تا بتوانیم به خانه و ماشین برسیم. من همیشه واقعیت را گفتهام، انگیزه من در بازیهای آسیایی واقعا ۱۶۰ سکه پاداش بود. این سکهها خیلی در رفاه و زندگی تاثیر دارد. جنگیدن برای ۱۶۰ سکه برای من خیلی مهم بود. ۲ سال است که ازدواج کردهام و همسرم یا در خانه پدریاش در تهران میماند یا در خانه پدری من در روستا. او بزرگ شده تهران است اما شرایط من و زندگی در روستا را بدون هیچ بهانهای تحمل میکند. همه این سختیهارا نمیبینند.
۱۱ سال است در این رشته پیراهن تیم ملی را میپوشم اما نه ماشین دارم و نه خانه. بالاخره اینها نیاز همه آدم ها است و می خواهم این ها فراهم شود. انگیزه من در بازیهای آسیایی واقعا ۱۶۰ سکه پاداش بود. این سکهها خیلی در رفاه و زندگی تاثیر دارد. جنگیدن برای ۱۶۰ سکه برای من خیلی مهم بود.
* تازه اول راهم/ مدال جهان برایم دور از دسترس نیست
سجاد مرادی به شاگردانش لطف دارد و همیشه می گوید که شاگردهایش جدا از قهرمانی شخصیت قهرمانی دارند. سجاد به من گفته است که ” اکنون قهرمان نیستی. قهرمانی یعنی اینکه آن را تکرار کنی و از آن بهتر شوی. قهرمانی ات باید ماندگار شود. اینکه یک مدال بگیری و بروی قهرمان نخواهی بود.” من انگیزه گرفتهام و تازه اول راهم است. من در روزی که مدال طلای بازیها را گرفتم فهمیدم که مدال جهان دور از دسترس نیست و به اعتماد به نفس لازم هم رسیدم. من به رقابتهای جهانی و المپیک امید دارم و اگر روز قهرمانیام در جاکارتا، دوباره در مسابقات جهانی و المپیک تکرار شود واقعا به مدال خواهم رسید، قول شرف میدهم که مدال بگیرم.
* ۱۰ روز قبل از بازیهای آسیایی ما را به پیست راه ندادند
خیالمان از بابت مردم راحت است. خیلیها در این سالها مرا از لحاظ مالی و روانی خیلی کمک کردند در صورتی که حتی وظیفه آنها نبوده است. اما برخی از مسئولان خیلی وقت ها واقعا ساده برخورد میکنند و کاری که باید را نمیکنند. انتظار ما از مسئولان این است که استفاده از امکانات حداقلی را برای ما آسان کنند. رقبای آسیایی ما مثل قطر، بحرین و ژاپن امکاناتی خوبی چون ماساژور، مربی خوب، دکتر تغذیه، فیزیوتراپ،… در کنار خود دارند. رقبای جهانی ما هم که بحثشان جداست. اما درخواست ما تنها برطرف کردن نیازهای حداقلی است که اگر نباشد خندهدار است.
۱۰ روز قبل از بازیهای آسیایی برای رکوردگیری به پیست دوومیدانی یکی از استانها رفتیم ولی ما را راه نداند. به مسئول پیست آن استان گفتم ما برای قلیان کشیدن کنار پیست نیامدهایم، آمادهایم عرق بریزیم و درد بکشیم. می گویند باید معرفی نامه داشته باشید، متاسفانه هماهنگی و نامهنگاری در ایران زیاد است. در استخرها هم بدون گرفتن پول اجازه شنا کردن به ما نمیدهند. خودشان مصوب کردند که مکانهای ورزشی برای قهرمانان و ملیپوشان رایگان است اما ما را راه نمیدهند و میگویند خصوصی است. باید به ورزشکاران اهمیت دهند. بعد از تمرین میآیی خسته کوفته باید درگیر مشکلات اینچنینی باشی. خیلی چیزهای دیگر هم هست که یادم نیست و پشت سر گذاشتیم.
* از حمید سجادی گله دارم/ اگر میخواست میتوانست دوومیدانی را از این رو به آن رو کند
مدال من در بازیهای آسیایی اولین مدال طلایی سه هزار متر با مانع ایران بود تاکنون طلای این ماده را نداشتیم. پیش از این در ۲۰ سال قبل حمید سجادی در بازیهای آسیایی در این ماده مدال نقره گرفته بود. من از سجادی انتظار داشتم که زمانی که کاری از دستش میآمد برای دوومیدانی بکند، اما نکرد. زمانی که معاون وزیر یا مدیرعامل سایپا بود میتوانست خیلی از ما ها را جذب کند. اکنون دیگر من احتیاجی ندارم، چون تصویب شده است و شغل برای ما فراهم است. وقتی که مدال طلای بازیها را بگیریم نمیتوانند به ما شغل ندهند. اما زمانی که اول راه بودیم تجربه و مدال نداشتیم انتظار داشتیم از سجادی که معاون وزیر بود یا زمانی که حکم وزیری داشت برای ما کاری کند. اگر آن موقع میخواست میتوانست دوومیدانی را از این رو به آن رو کند. حداقل میتوانست چند باشگاه خوب به دوومیدانی بیاورد. دوومیدانی ورزش مادر و ورزش اول المپیک است، حقش است چند باشگاه خوب داشته باشد. اما چون باشگاه خوب و لیگ پویا ندارد علاقهای به آن هم در ایران کم شده است. برخی باشگاههای کنونی فقط هزینه رفت و آمد بچهها را میپردازند و منت هم میگذارند. این که رسم باشگاه داری نیست. مبلغ قراردادهای ما خیلی کم است آنقدر که ما رویمان نمیشود بگوییم. ما که بهترینها هستیم ۱۷-۱۸ تومن در یک فصل میگیریم اصلا مبلغی نیست. ما از سجادی انتظار داشتیم اما انجام نداد. دیگر مهم نیست.
* نکته پایانی
یک نفر به تنهایی به مدال و افتخار نمیرسد. من باید از همه کسانی که برایم زحمت کشیدند تشکر کنم. خانواده، پدر و مادر، برادر و همسرم من را تحمل کردند تا این مدال کسب شد. مربیام سهم زیادی در قهرمانی ام دارد و من تا روزی که ورزش کنم مدیون او هستم. سجاد مرادی مربی هدایت کننده خوبی برای من بود. فدراسیون هم دستش درد نکند. مجید کیهانی انتظارات ما را هرچند که کم بوده اما برطرف کرده و باید از او تشکر کرد.
مردم قدرشناس هستند. آنقدر در این مدت مرا شرمنده کردهاند که حد ندارد. در قهرمانی آسیا یا داخل سالن آسیا که قهرمان شدم، این بازتابها را نداشت ولی بازتاب قهرمانی ام در بازیهای آسیایی بالا بود. آنقدر مردم با جملههای قشنگی به من تبریک گفتند که قابل توصیف نیست. مردم خیلی به من محبت کردند. مردم تا جایی که میتوانستند ما را شرمنده محبتهای خود کردند. از محبت مردم هم تشکر میکنم. دعا کنند تا باز هم بتوانم آنها را خوشحال کنم.